گفت ای گروه هرکه ندارد هوای ما سر گیرد و برون رود از کربلای ما ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر نتوان نهاد پای به خلوت‌سرای ما برگردد آن‌که با هوس کشور آمده سر نآورد به افسر شاهی گدای ما ما را هوای سلطنت مُلک دیگر است کاین عرصه نیست در خور فَرّ همای ما تب عشق، نور عشق، ماه عشق به سمت خانه‌ات، راه عشق سر ما چاکران، قربان روح عشق، جان عشق، شاه عشق نسیمی جان‌فزا می‌آید بوی کرب‌و‌بلا می‌آید غلام درگه و دربارم از آیات جنون، سرشارم به جان مادرم ممکن نیست که دست از عشق تو بردارم